English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (647 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
service U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
serviced U ماشینی راتعمیروروغن کاری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mask U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
masks U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mechanization U ماشینی کردن
agricultural mechanization U ماشینی کردن کشاورزی
to start a car [to crank a car] [American English] U ماشینی را روشن کردن
napping waste U ضایعات عمل خارزنی [این ضایعات در فرش های دستی بعد از پرداخت و یا در هنگام مقراض کاری بوجود آمده و در فرش های ماشینی پس از خار زدن سطح فرش بوسیله ماشین حاصل می شود.]
loop pile U پرزهای حلقوی [این نوع پرز توسط بافت های ماشینی مثل فرش ماشینی بوجود آمده و به هر دو صورت ترکی و فارسی بافته می شود. اگر حلقه ها پس از اتمام کار بریده نشوند به آن پرز حلقوی می گویند. همانند سطح حوله.]
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
gig U ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
tempering (metallurgy) U بازپخت [سخت گردانی] [دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن] [فلز کاری]
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
machine made U ماشینی
mechanic U ماشینی
mechanical U ماشینی
mechanician U ماشینی
mechanized U ماشینی
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
whitewash U سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
drill press vise U گیره ماشینی
machine translation U ترجمه ماشینی
machine ringing U زنگ ماشینی
machine tool U ابزار ماشینی
machine shop tool U ابزار ماشینی
machine welding U جوشکاری ماشینی
mechanical welding U جوشکاری ماشینی
robots U ادم ماشینی
machinery steel U فولاد ماشینی
robot U ادم ماشینی
machine tools U ابزار ماشینی
octane U سوخت ماشینی
artificial intelligence U هوش ماشینی
lawn sprinkler U اب پاش ماشینی
mechanized U ماشینی شده
mechnical U ماشینی صنعتی
mechanized data U دادههای ماشینی
mechanical translator U مترجم ماشینی
mechanical translation U ترجمه ماشینی
mechanical production U تولید ماشینی
mechanical language U زبان ماشینی
mass production U تولید ماشینی
manipulator U دست ماشینی
tufted rugs U فرش ماشینی
power saw U اره ماشینی
automaton U ادم ماشینی
mechanism U قطعه ماشینی
mechanisms U قطعه ماشینی
factory rugs U فرش ماشینی
automatons U ادم ماشینی
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
recondition U نو کاری کردن
reconditioned U نو کاری کردن
reconditions U نو کاری کردن
stucco U گچ کاری کردن
habitual way of doing anything U کردن کاری
engrave U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
gardens U درخت کاری کردن باغبانی کردن
primes U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
engraved U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
primed U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
garden U درخت کاری کردن باغبانی کردن
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
mess U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
messes U :شلوغ کاری کردن الوده کردن
prime U تفنگ را پر کردن بتونه کاری کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
engraves U کنده کاری کردن در حکاکی کردن
gardened U درخت کاری کردن باغبانی کردن
man machine systems U نظامهای انسانی- ماشینی
automation U ماشینی شدن تولید
gynoid U نوع زن ادم ماشینی
mechanistic theory U نظریه ماشینی نگری
machine shop U کارگاه محاسبات ماشینی
machinery castings U ریخته گری ماشینی
crosscut saw U اره گرد ماشینی
stunts U شیرین کاری کردن
contract U مقاطعه کاری کردن
stunt U شیرین کاری کردن
the proper time to do a thing U برای کردن کاری
stick with <idiom> U دنبال کردن کاری
manipulation U دست کاری کردن
plaster U گچ کاری کردن اندود
purfle U منبت کاری کردن
plasters U گچ کاری کردن اندود
to brush over U دست کاری کردن
keen set for doing anything U ارزومند کردن کاری
flourished U زینت کاری کردن
flourish U زینت کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
refashion U دست کاری کردن
lubrication U روغن کاری کردن
inlay U خاتم کاری کردن
inlaying U خاتم کاری کردن
inlays U خاتم کاری کردن
stunting U شیرین کاری کردن
splaying U منبت کاری کردن
To perform a feat. U شیرین کاری کردن
shyster U دغل کاری کردن
enamel U مینا کاری کردن
go near to do something U تقریبا کاری را کردن
granulate U چکش کاری کردن
To do something on purpose ( deliberately ). U از قصد کاری را کردن
splay U منبت کاری کردن
to touch up U دست کاری کردن
splayed U منبت کاری کردن
splays U منبت کاری کردن
to start out to do something U قصد کاری را کردن
calker U بتونه کاری کردن
mind to do a thing U متمایل کردن به کاری
rodeo U سوار کاری کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . U محکم کاری کردن
hammers U چکش کاری کردن
keen set for doing anything U مشتاق کردن کاری
to intervene in an affair U در کاری مداخله کردن
hammered U چکش کاری کردن
hammer U چکش کاری کردن
carvings U کنده کاری کردن
carves U کنده کاری کردن
carved U کنده کاری کردن
carve U کنده کاری کردن
adventurism U اقدام به کاری کردن
blackjack U مجبوربانجام کاری کردن
rodeos U سوار کاری کردن
spackle U بتونه کاری کردن
decollator U ماشینی که موضوعات مختلف را به ورقههای مجزا تبدیل میکند و یا جدا کردن موضوعات تکه تکه به قط عات جدا
winepress U ماشینی که اب انگور رامیگیرد چرخشت
business U ماشینی که در شرکت استفاده میشود
businesses U ماشینی که در شرکت استفاده میشود
barker U کارگر یا ماشینی که پوست میکند
Machine- made carpets . U فرشهای ماشینی ( غیر دستباف )
bordering machine U ماشینی که لبه لوله ها را خم میکند
droid U یک ادم ماشینی شبیه انسان
automatons U ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton U ماشینی که کارهای انسان را میکند
ingrain U فرش ماشینی دو رو و تمام پشم
clock U ماشینی که زمان را نشان میدهد
clocks U ماشینی که زمان را نشان میدهد
boss U برجسته کاری ریاست کردن بر
lime U با اهک کاری سفید کردن
end up <idiom> U پایان ،بلاخره کاری کردن
on your own U خودم تنهایی [کاری را کردن]
To come to blows with someone . U با کسی کتک کاری کردن
give someone a hand <idiom> U با کاری به کسی کمک کردن
to egg [on] U تحریک [به کاری ناعاقلانه] کردن
systematization U اسلوبی کردن همست کاری
to omit doing a thing U از کاری فروگذار یا غفلت کردن
the right way to do a thing U صحیح برای کردن کاری
limes U با اهک کاری سفید کردن
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
bossed U برجسته کاری ریاست کردن بر
p in power to do something U عدم نیروبرای کردن کاری
bossing U برجسته کاری ریاست کردن بر
step in U مداخله بیجا در کاری کردن
To do something in a pique . U از روی لج ولجبازی کاری را کردن
bosses U برجسته کاری ریاست کردن بر
to persuade somebody of something U کسی را متقاعد به کاری کردن
jobs U ایوب مقاطعه کاری کردن
job U ایوب مقاطعه کاری کردن
to take trouble to do anything U زحمت کردن کاری را بخوددادن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
to keep regular hours U هر کاری را درساعت معین کردن
lift a finger (hand) <idiom> U کاری بکن ،کمک کردن
to run the show U در کاری اختیار داری کردن
prone to do something آماده برای کردن کاری
walk out U کاری راناگهان ترک کردن
to incite somebody to something U کسی را به کاری تحریک کردن
saw doctor U ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
weighing machine U ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
appliances U ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
caloric engine U ماشینی که باهوای گرم حرکت میکند
appliance U ماشینی که به ویژه در خانه استفاده میشود
badge reader U ماشینی که داده را از یک نشانه مشخصات می خواند
pulsator U ماشینی که الماس را از خاک جدا میکند
automation U افزایش تولید در اثر ماشینی شدن
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1incentive
1strong
1To be capable of quoting
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com